محمحد پارچینیمحمحد پارچینی، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

یکی یدونه اس محمد عزیز دردونه اس محمد

وقتی محمد عصبانی میشه

پسر گلم شما از کارتون فوتبالیست ها خیلی خوشت میاد چند روز پیش وقتی داشتی فوتبالیست هارو میدیدی من صدات کردم که بیا اتاقتو مرتب کن شما اومدی اتاق و گفتی دارم کارتون میبینم بعدا میام اتاقمو مرتب میکنم منم قبول کردم بعد چشمت افتاد به اسباب بازیات و شروع کردی باهاشون بازی کنی و کلا فوتبالیستا یادت رفت چند دقیقه که بازی کردی یهو یادت افتاد بدو بدو اومدی جلوی تلوزیون ولی تا اومدی فوتبالیستا تموم شد بعد با عصبانیت اومدی پیش من و گفتی راحت شدی حواس منو پرت کردی فوتبالیستا تموم شد بعد شروع کردی به گریه کردن و گفتی دیگه باهات قهرم هیچ وقتم آشتی نمیکنم من گفتم چرا بعدا با هام آشتی میکنی بعدش میگی گولت زدم تو با گریه گفتی قهر قهرم هیچ وقتم گولت نمیزنم ...
6 آذر 1392

بدون عنوان

نازنین زهرا مهتری دختر داییه محمد .نازنین زهرا از همه نظر خیلی شبیه محمد هست مخصوصا اخلاقاشون نازنین حدود 2 سال از محمد کوچکتره و من با دینش یاد بچگی های محمدم میفتم . ...
6 آذر 1392

وقتی محمد میخواد بخوابه

امروز عید غدیره و تو پسرم تخت گرفتی تو اتاقت خوابیدی انگار نه انگار که باید بیدار شی به مامانی عیدی بدی دیروز بهت میگم محمدم فردا روز عید غدیره چون شما سیدی باید به ما عیدی بدی به من به علی به فاطمه تو گفتی چه عیدی ای بدم من گفتم هر چی مثلا پول تو گفتی من پول ندارم گفتم خوب شکلات بعد اخمات رفت تو و گفتی من عیدی نمیدم فکر کنم نگران تموم شدن شکلاتات بودی الان ساعت 11:30 هست و شما خوابی بس که  شبا دیر میخوابی شب که میشه میگم محمد بدو بریم بخوابیم همه آدما خوابن فقط ما بیداریم اما تو تن به خواب نمیدی میگم اگه دیر بخوابی اونوقت فردا خواب میمونی نمیتونی فوتبالیستارو ببینیا بعد میری تو تختت میگی یه قصه برام بگو قصه برات میگم تموم که میشه میگ...
2 آبان 1392

پسر خوشگلم محمد

محمد جان پسرم وقتی 2سال نیمه بودی بردمت آتلیه و این عکس رو با چند تا عکس دیگه ازت گرفتم شما اصلا اجاره نمیدادی تا خانم عکاس ازت عکس بگیره و زیر چادرم قایم شده بودی با هزار کلک عکاس تونست چندتا عکس از اون صورت ماهت بگیره.تو این عکس نگرانی داره از سر و روت میباره.قربون اون چشمای نگرانت برم خورشید خونه ام ................... ای   ...
2 مهر 1392